نگاهم کرد ومهرش را رهانید
مگر در چشمه مهرش بسوزم
نگاهی کرد واز حالش خبر داد
که از دیدار تو سر بر ندوزم
گما نم آتش شوقش خبر داد
که دریای عشقت من اسیرم
نگاهی کن تو ای در دانه دختر
که تنهایم نمی ترسی بمیرم
سکوت وخلوت وشبهای نمناک
درون حجله دل بس خدا بود
مگر می شد بجز عشق نخستین
هوای دیگری آورد وافزود
دل من عاشق بیخانه ای گشت
که از عشقش هزاران خوشکلی سوخت
به امید لبش بلبل سحر خواند
که گویی آسمان دل بر افروخت
قلم برداشتم بر سینه برگ
نگارش کردم آنچه جان طراوید
به روح سبز گفتم بوسه ای ده
که هرچه حق اشارت کرد خندید
63131 بازدید
19 بازدید امروز
25 بازدید دیروز
177 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian